با کتاب مثنوی معنوی، گنجوری از اشعار مولانا آشنا شوید
با کتاب مثنوی معنوی، گنجوری از اشعار مولانا آشنا شوید
کتاب مثنوی معنوی یا مثنوی مولوی یکی از کتابهای شعری "مولانا جلال الدین محمد بلخی" شاعر پرآوازه ایرانی است. این کتاب از 26 هزار بیت و 6 دفتر تشکیل شده است. مثنوی معنوی یکی از محبوبترین کتابهای حکمت پارسی و ادبیات عرفانی پس از اسلام است. مثنوی معنوی همانند بسیاری از کتب دیگر به صورت داستان، تعلیمات تصوف خود را به افراد آموزش میهد. البته ترتیب داستانها مشخص نیست و نظم مشخصی هم ندارد. همچنین شخصیتهای اصلی داستانها میتوانند پادشاهان، پیامبران، بردگان یا چوپانان باشند. در این مقاله شما را با مثنوی مولوی بیشتر آشنا میکنیم.
شرح مثنوی معنوی
به احتمال زیاد اگر اهل اشعار مولانا باشید تا به حال شرح مثنوی معنوی را از "بدیع الزمان فروزانفر" شنیدهاید. البته این شرح تنها قسمتی از مثنوی معنوی دفتر اول است و در آغاز در سه جلد توسط دانشگاه تهران منتشر شده است. اگر قصد دارید این شرح را تهیه کنید باید به سراغ "نشر زوار" بروید. شما در این شرح علاوه بر آشنایی با اصطلاحات عرفانی با معانی ابیات جهان بینی مولانا، داستان و حکایت، تفسیر ابیات و... آشنا میشوید. اگر شما برای اولین بار قصد دارید به سراغ مثنوی مولوی بروید این شرح برای شما مناسب نمیباشد اما اگر شما با مثنوی معنی آشنایی دارید این شرح میتواند به شما کمک کند تا به صورت تخصصیتر مثنوی شریف را بیاموزید.
البته پس از مرگ بدیع الزمان فروزان شرح مثنوی معنوی ناقص ماند. در این بین سید جعفر شهیدی تصمیم به تکمیل راه رفته فروزان را گرفت و شرح مثنوی معنوی را به اتمام رساند. این شرح که به شرح مثنوی شناخته میشود در 6 جلد منتشر شده است. در شرح استاد شهیدی برخی از لغات توسط خود او معنا شدهاند و خلاصهای از هر حکایت در آن آمده است. بنابراین اگر شما اول راه هستید این شرح میتواند مناسبترین کتاب برای شما باشد. شما با این کتاب میتوانید با زبانی ساده مثنوی را درک کرده و با اصطلاحات و عرفان هم آشنا شوید.
مثنوی معنوی اثر کیست؟
مثنوی معنوی اثر گرانبها از "محمد جلال الدین بلخی" عارف و شاعر پارسی است. این کتاب از 26000 بیت و 6 دفتر تشکیل شده و یکی از کتب ادبیات عرفانی و حکمت ایرانی پس از اسلام محسوب میشود. این کتاب در میان دیگر کتبی که از شعر مثنوی استفاده کردهاند سطح ادبی بالاتری را دارا است. گفتنی است که در این کتاب 424 داستان از سختی راه رسیدن انسان به خدا را بیان میکند. جالب است بدانید این کتاب به درخواست "حسام الدین حسن چلیبی" شاگر مولوی در طول سالهای 662 تا 672 نوشته شده است.
درباره جلال الدین محمد بلخی
جلال الدین محمد بلخی (مولانا) متولد 586 هجری قمری است. او در بلخ به دنیا آمد و نام اصلیاش "محمد" و لقب آن "جلال الدین" بوده است. همچنین لقب مولوی بعد از قرن نهم بر روی او گذاشته شد. پدر او "محمد بن حسین خطیبی" نام داشت که با لقب "سلطان العلماء" نیز شناخته میشد.
جلال الدین هنگامی که 13 سال سن داشت به همراه پدر خود بلخ را ترک کرد و با یک دیگر مسافرتی را آغاز کردند. آنها در مسیر با "فرید الدین عطار نیشابوری" آشنا شدند و با او گفت و گو کردند. در همان ساعات قاصدی از طرف "علاءالدین کیقباد قصدی" آمد و آنها را به قونیه دعوت کرد. آنها در همان ابتدای ورودشان با استقبال خاص و عام روبرو شدند.
در سال 628 هجری قمری که مولوی 25 سال داشت، پدر او فوت کرد و آن را در دیار قونیه به خاک سپردند. مولانا در سن 40 سالگی یکی از عارفان و دانشمندان دوران خود بود و بسیار در میان مردم محبوب شده بود. هنگامی که "شمس الدین محمد بن ملک داد تبریزی" به قونیه آمد و با مولانا آشنا شد، شیفته و شیدای او شد. هنگامی که دیگر مریدان مولانا متوجه شدند رفته رفته آتش حسادتشان اوج گرفت و دائما به او ناسزا میگفتند.
در نهایت جلال الدین در سال 652 در قونیه فوت کرد و او را در همان جا به خاک سپردند.
تفسیر مثنوی معنوی
مولانا همانند بسیاری از کتابهای مقدس مانند قرآن، انجیل و تورات، برای بیان اشعار خود از روش تمثیل استفاده کرد. هر یک از شخصیتهای داستانی مثنوی نماد منش و طرز فکر اجتماعی، اخلاقی و روانی مختص به خود است. او برای بیان نظر خود، واقعیتهای تاریخی را تغییر میداد. او بر این معتقد بود که بسیاری از رویدادهای تاریخی و داستانها مانند پیمانهای هستند که او میتواند نکات اخلاقی، عرفانی و روان شناختی خود را مانند دانه در آن بریزد و با این روش کام جانش را شیرین کند.
مثنوی پر از این پیمانه و دانهها است. به همین علت نام دیگر این کتاب پیمانه و دانه میباشد. دو بیت زیر در تمام دفترهای مثنوی آمده تا افراد با خواندن آن همیشه در نظر داشته باشند که اگر شیر در دام خرگوش افتد (داستان شیر و نخجیران) و اگر طوطی با بازرگان سخن بگوید (داستان بازرگان و طوطی) باید اصل داستان را به عنوان پیمانه در نظر بگیرید و تمام توجه خود را بر روی دانههایی که در لا به لای این ابیات توضیح داده شدهاند معطوف نمایید.
ای برادر، قصه چون پیمانهای است
معنی اندر وی مثال دانهای است
دانه معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
کتاب مثنوی معنوی صوتی
اگر شما یکی از طرفداران مولانا هستید و علاقهای هم به شعر و ادبیات فارسی دارید میتوانید با گوش دادن به کتاب مثنوی معنوی صوتی روحی تازه به روزهایتان ببخشید.
بهترین اشعار کتاب مثتوی معنوی
ای عاشقــان ای عاشقـان پیمانه را گم کردهام
درکنج ویران مــــاندهام، خمخــــانه را گم کردهام
هم در پی بالائیــــان، هم من اسیــر خاکیان
هم در پی همخــــانهام ،هم خــانه را گم کردهام
آهـــــم چو برافلاک شد اشکــــم روان بر خاک شد
آخـــــر از اینجا نیستم، کاشـــــانه را گم کردهام
درقالب این خاکیان عمری است سرگردان شدم
چون جان اسیر حبس شد، جانانه را گم کردهام
از حبس دنیا خستهام چون مرغکی پر بستهام
جانم از این تن سیر شد ، سامانه را گم کردهام
در خواب دیدم بیـــدلی صد عاقل اندر پی روان
می خواند با خود این غزل، دیوانه را گم کردهام
گـــر طالب راهی بیــــا، ور در پـی آهی برو
این گفت و با خودمی سرود، پروانه راگم کردهام
گفتی که مستت میکنم
پر زانچه هــستت میکنم
گـــفتم چـــگونه از کجا؟
گفتی که تا گـفتی خودآ
گفتی که درمــانت دهم
بر هـــــجر پـایـانت دهم
گفتم کجا،کی خواهد این؟
گفتی صـــبوری باید این
ای در دل من میل و تمنا همه تو
وندر سـر من مایه سودا همه تو
هر چنـــــد به روزگار در مینگرم
امروز هـمه تویی و فردا همه تو
بشنـو این نی چون شکــایت میکـــنـد
از جـداییها حکـــــایت مـــیکــــنـد
کــــز نیستـــان تـــا مـــــرا ببریــــدهانـد
در نفیــــــرم مــــــرد و زن نالیـــــدهانـد
سینه خواهم شرحـــه شرحـــه از فراق
تـــا بگـــویــم شـــرح درد اشتیـــــاق
هـــر کسی کو دور ماند از اصل خویش
بـــاز جویـــد روزگــــــار وصـــل خـــویش
مــن بــــه هــــر جمعیتی نالان شـــدم
جفــت بــدحالان و خوشحالان شـــدم
هــر کســی از ظن خــود شــد یـار من
از درون مـن نجســت اســـرار مــن
ســـر مــن از نالـــهی مـــن دور نیست
لیـک چشم و گوش را آن نور نیست…
ای یوسف خوش نام مـا خوش میروی بر بام مــــا
ای درشکـــسته جــام مـا ای بــردریـــــده دام ما
ای نــور مـا ای سور مـا ای دولت منصــور مـا
جوشی بنه در شور ما تا میشود انگور ما
ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما
ای یــار مـــا عیــار مـــا دام دل خمـــار مـــا
پا وامکــش از کار ما بستان گــــرو دستار مــا
در گل بمانده پای دل جان میدهم چه جای دل
وز آتـــــش ســودای دل ای وای دل ای وای مـــــا
حیلت رها کن عاشقــا دیوانه شو دیوانه شو
و انـدر دل آتش درآ پــــروانـه شــو پروانــــــه شو
هــم خــویش را بیگـــانه کن هم خانه را ویرانه کن
و آنگه بیا با عاشقان هم خانـه شـو هم خانه شــو
رو سینــه را چـون سینهها هفت آب شو از کینهها
و آنگـــه شراب عشــق را پیمانـــه شــــو پیمانــه شـو
باید کـــه جملــه جــان شــوی تا لایق جانان شوی
گـــر ســوی مستــان میــروی مستانه شـــو مستانه شو…